روز عشق من...

روز عشق به تقویم و تاریخ نیست

برای من؛


هر آن روزی که در آغوش تو باشم


روز عـــشق است.




عاشقانه های حسود من...

میتــرســم…

کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد


نغمــه ِ دلـت را بشنــود


و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!


چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!


ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن......




(زن)
آغوشش را میدهد به عشقی که
تمام لحظات دوستش داشته
با نگاه مردانه آرامش دهد
در خیابان دستش را محکم گرفته.... قدم بزند
در تنهاییش حس امنیت دهد


(مرد)
تمام زندگیش را به پای زنی میریزد که
خستگیش را با بوسه ای گرم جواب دهد
وقت دلتنگی سرش روی سینه ی معطر عشقش بگذارد
و به آرامی بخوابد.....






قله ی قـــاف که سهـــل است،
من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واو
را هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ...

اما تو
با تمـــام مــــردانه گی ات،
مـــرد باش !

اگر سـراغ نگاهت را گرفتنــــد
بگــو که واگــذار شده ...

آی می چسبه...

داشتن تو

آی میچسبه

مثل قدم زدن زیر نم نم بارون

مثل بوس های تند تند و یواشکی

مثل چای بعد از ظهر



گل قشنگم...

ﮔﻞ ﻗﺸﻨﮕﻢ !

ﺗﻮ ﺑﯽﺭﺣﻤﯽ


ﺗﻮ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﺑﯽﺭﺣﻤﯽ


ﺗﻮ


ﺗﺼﻮﯾﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﯾﺰﺍﻧﯽ


ﺗﺼﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﻮﺷﺎﻧﯽ

ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﺏ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﻨﺸﺎﻧﯽ


ﺳﺒﺰ ﺁﺑﯽ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﻦ !


ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ


ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺳﺎﺧﺖ؟


ﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟.


عاقبت زن بودن...

زن که باشی ،

عاقبت یک جایی ، یک وقتی


به قول شازده کوچولو


دلت اهلیهِ یک نفر می شود !...


و دلت ،


برای نوازش هایش تنگ می شود ؛


حتی برای نوازش نکردنش !


تو می مانی و دلتنگی ها ،


تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپد .


سراسیمه می شوی ،


بی دست و پا می شوی ،


دلتنگ می شوی ،


دلواپس می شوی ،


دلبسته می شوی ؛


و می فهمی ،

نمی شود "زن" بود و عاشق نبود ....




وقتی تورا دوس دارم...

ترا که دوست دارم

بهار،سبزتر است


خدا مهربان تر است


باران نرم می بارد


و من ساده تر می رویم


ترا که دوست دارم


درخت ها


رودها


واژه ها


ستاره ها


حتی خودت هم زیبا تر می شوی




دوستت دارم با صدای آهسته..

وقتی با تو هستم


تنها جائی که می خواهم باشم


نزدیک تر به توست


دوستت دارم و این


آغاز ُ پایان همه چیز من با توست

کار من وخورشید...

کار دیگری نداریم


من و خورشید


برای دوست داشتنت بیدار می شویم


هر صبح.




ماه من...مراقب خودمون باش!

سلام مــاه مــن !


دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم

اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود ….

هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !


ماه من !


مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان ..

خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !



مرد من....